خانواده درمانی ساخت نگر
خانواده درمانی ساختی از همان ابتدا بر پایه تجربیات سالوادور مینوچین و همکارانش در مدرسه ویلت ویک که مکانی در نیویورک بود که به پسران کلیمی مرکز شهر متعلق به خانوادههای سطح پایین خدمات ارایه میکرد، استوار بود. درمان بنا به ضرورت به وجود آمده بود. عدم موفقیت رویکردهای بلند مدت، مثبت تاریخچه محور کار با خانوادههای این پسران به اثبات رسیده بودند. طبیعت فعال و غالبا پرخاشجوی اعضای خانواده و تمایلاتشان برای سرزنش دیگران و عکسالعمل فوری بدان معنی بود که درمانگران باید قدرتمند و سریع باشند. مینوچین به زودی پی برد که برای موثر بودن به ملاحظات چشمگیر و فعال نیاز دارد. استفاده از خانواده درمانی ساختی به خاطر نوع برداشتش عمومیت یافت. این رویکرد در کلینیک راهنمایی کودکان فیلادلفیا در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ صیقل یافت. امروزه موسسه فیلادلفیا در حال تبدیل شدن به یک مرکز بزرگ برای این رویکرد است و این در حالی است که تعداد زیادی از متخصصان آن در زمینه بهداشت روانی فعالیت میکنند. نظر اصلی خانواده درمانی ساختی این است که نشانههای نظری فرد هنگامی که در بافت الگوهای خانواده ارزیابی شوند بهتر قابل درک هستند. قبل از اینکه بتوان از نشانههای مرضی خلاص شد، میباید در سازمان و ساخت خانواده تغییر صورت بگیرد. این عقیده درباره تاثیر ساخت و تغییر خانواده بر زندگی افراد همچنین تاثیر خودش را در کار بسیاری از خانواده درمانگران معاصر حتی کسانی که بیرون از جهتگیری خانواده درمانی ساختی هستند، حفظ کرده است.
مینوچین ، مونتالوو، فیشمن، روزمن، آپونت، استانتون و تود از نظریهپردازان عمده این رویکرد هستند.
در این رویکرد اعتقاد بر این است که کارکرد خانواده متضمن ساخت خانواده، زیر منظومهها و مرزها است. قواعد آشکار و پنهان، سلسله مراتبها و برونسازی بین فردی باید درک شود و در صورت لزوم برای حفظ انعطافپذیری خانواده و تطبیق با موقعیتهای جدید تغییر داده شود.
درمانگران نقشه خانواده را به طور ذهنی ترسیم میکنند و فعالانه در جلسات مشاوره کار میکنند. آنها از طریق فعالسازی مراودههای خانوادگی و تسلسلهای خودجوش به خانوادهها آموزش میدهند. درمانگران شبیه کارگردان تئاتر هستند.
خانواده به صورت یک سیستم یا زیر منظومههای خانواده درمان میشوند. با وجود این نیاز، نیازهای فردی نادیده گرفته میشوند.
یکی از اهداف درمان این رویکرد بیرون کشیدن رفتار مشکلساز و آشکار کردن آن است به نحوی که درمانگران بتوانند آنها را مشاهده کنند و به تغییر آنها کمک کنند. هدف دیگر درمانگر ایجاد تغییرات ساختی در درون خانوادههاست از قبیل تغییر در الگوهای سازمانی، سلسله مراتبها و تسلسلها.
الحاق، بازسازی، کار روی تعاملات (ایفای نقش، رفتارهای خودجوش)، تشدید پیامها، نامتعادلسازی، باز تعبیر، ایجاد شایستگی، و مرزسازی فنون مورد استفاده در این رویکرد هستند.
رویکرد ساختنگر نخست برای خانوادههای سطح اقتصادی- اجتماعی پایین تدوین شده بود و بسیار عملگرا و یکی از اولین رویکردهای انحصاری است که در جلب توجه روانپزشکی به خانواده درمانی به عنوان یک رویکرد به درمان موثر بود. تاثیر درمان با استفاده از این روش در کار با خانوادههای معتادین، افرادی که از اختلالات خوردن رنج میبرند و افراد خودکشیگرا به اثبات رسیده است. درمان به خوبی قابل تحقیق، سیستمی، متمرکز بر مشکل حاضر و مختصر (معمولا کمتر از ۶ ماه) است. درمانگران و خانوادهها در طول جلسات فعال هستند. گاهی اوقات در بین جلسات تکالیفی داده میشود(بارکر، ترجمه زهره و محسن دهقان، ۱۳۷۵، گلدنبرگ و گلنبرگ، ترجمه براواتی و همکاران، ۱۳۸۸، گلادینگ، ترجمه بهرامی و همکاران، ۱۳۸۶، مینوچین و فیشمن، ترجمه بهاری و سیا، ۱۳۸۴) ..