در ذهن کودک کم سن وسال ، پدر و مادر موجودات بسیار قدرتمندی هستند که کنترل همه امور را بدست دارند . آنها هستند که می توانند مهر و عشق و حمایت شان را به کودک ارزانی کنند . بچه ها از همان دوران کودکی می آموزند که چهره های خندان و صداهای خوشایند نشانه مهر و عشق و احساس امنیت هستند . مشکل زمانی بوجود می آید که کودک به این نتیجه می رسد که عشق را باید بدست آورد . کودک خیلی زود متوجه می شود که اگر پدر و مادرش از او راضی باشند از مهر و عشق آنها برخوردار می شود . او به این نتیجه می رسد که اگر نتواند آنها را راضی کند از محبتشان محروم می شود . در ذهن کودک کم سن و سال تفاوت معنی داری میان اینکه او کیست ( من ) و چه می کند ( رفتار من ) نیست . در نتیجه در خانواده ای که عشق حالت مشروط دارد ، احساس ارزشمندی کودک با رفتاری که او بروز می دهد در هم می آمیزد . در نتیجه وقتی کودک کار بدی انجام می دهد ، خود او را بد می دانند و وقتی که کار خوبی می کند ، خود او را خوب ارزیابی می کنند . نتیجه رشد کردن در این محیط عاطفی مشروط ، این است که کودک راضی کردن دیگران را با خوب بودن خودش یکی می داند . بنابراین تلاش بسیاری می کند تا مورد تایید والدین خود قرار گیرد تا احساس ارزشمندی و امنیت خاطر داشته باشد و با کوچکترین نشانه تایید نشدن دچاراحساس خطر و هراس می شود . وقتی عشق و علاقه پدر و مادر بدون قید و شرط باشد ، کودک به تفاوت بین ارزش خودش به عنوان یک انسان و درست بودن یا درست نبودن رفتارش پی می برد . در محیط عشق بی قید و شرط وقتی کودک رفتارناشایستی از خود بروز می دهد رفتار پدر و مادر به او می گوید (( ما تو را دوست داریم اما کار تو را تایید نمی کنیم )) . این دسته از والدین همیشه به فرزندشان می گویند که عاشق او هستند و او را به خاطر کارهای اشتباهش مورد انتقاد و یا تهدید به طرد شدن قرار نمی دهند . زندگی کردن مطابق خواسته ها و معیارهای پدر و مادر ، کودک را از خواسته های خود دور می کند . کودک شما حق دارد که مطابق میل و استعداد و علایق خودش زندگی کند نه معیارهای دیگران. .