انسان و رفتار جنسی(۱۰)

عشق، صمیمت، روابط بین فردی و رفتار جنسی (بخش دوم)

در بخش اول این مبحث به تعریف عشق از دیدگاه های مختلف پرداخته شده و دو نظریه مهم و شناخته شده در مورد عشق و انواع آن مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در این مبحث به دنبال پاسخدهی به این سوال خواهیم بود که اصولا چه چیزی باعث می شود دو نفر با ویژگی های متفاوت و منحصر به فرد خود عاشق یکدیگر شوند؟ یک رابطه عاشقانه چگونه شکل می گیرد؟ عشق و نوع رابطه عاشقانه چه تاثیری بر رفتار جنسی ما دارد؟

واقعیت این است که چنین سوالاتی بی نهایت پیچیده و چند بعدی هستند و دیدگاه های مختلفی در این ارتباط شکل گرفته است. برخی معتقد هستند افراد به دلیل غلبه بر احساس تنهایی و انزوای خود عاشق می شوند. اریک فروم(۱۹۶۵) معتقد است پیوستگی دو نفر به یکدیگر از نیازهای عمیق انسانی است. همچنین رولومی (۱۹۶۹) معتقد است وقتی انسان ها تنهایی و انزوا را تجربه می کنند، از طریق عشق به دیگری پناه می برند. برخی دیگر معتقدند که تنهایی و انزوا محصول فردگرایی و حرکت روبه رشد جوامع می باشد، بنابراین معتقدند که تنهایی بخشی ذاتی از شرایط انسانی نیست و در نتیجه عشق نمی تواند محصول تنهایی و انزوای آدمی باشد. این دیدگاه معتقد است که تمام روابطی که ما با اطرافمان داریم متاثر از روابط اجتماعی و ارزش های فرهنگی و زبانی است. بنابراین روابط عاشقانه محصول شبکه های اجتماعی است که در آن ها زندگی میکنیم، نه دارویی برای درمان انزوا و تنهایی. توجه به دیدگاه های فوق نشان می دهد که عشق به عنوان یک احساس عمیق انسانی، منشا بسیار پیچیده ای دارد و باید گفت از آن پیچیده تر چگونگی عاشق شدن است و اینکه دو نفر انسان متفاوت با سطوح مختلفی از این حس پیچیده جذب یکدیگر می شوند. در پاسخ به این سوال، عوامل مختلفی مورد بررسی قرار گرفته اند، فرایندهای عصبی/شیمیایی، نزدیکی جغرافیایی، جذابیت فیزیکی، شباهت بین افراد و… از جمله این عوامل هستند. فرایندهای عصب/شیمیایی که در مغز به هنگام جذب شدن افراد به یکدیگر اتفاق می افتند، یکی از مسائلی است که مورد توجه بسیار قرار گرفته است؛ بنابراین در این مبحث ابتدا به بررسی مفهومی به نام «شیمی عشق » می پردازیم و در ادامه سایر عوامل را مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 

 

 

شیمی عشق

افرادی که درگیر یک عشق آتشین بوده و به آن رسیده اند، اغلب بیان می کنند که احساس شیفتگی و شور و هیجان اولیه ی خاصی در آن ها وجود داشته است که البته بعد از مدتی کاهش یافته است. باید گفت چنین شور و شوقی و چنین کاهشی در نتیجه عملکرد شیمیایی مغز اتفاق می افتد. محققانی که در این زمینه کار کرده اند معتقدند که تههیج و برانگیختگی، شادی و رضامندی، سرخوشی و شور اشتیاق شدید که از ویژگی های یک عشق آتشین است نتیجه عملکرد ۳ عنصر شیمیایی مغز است؛ نوراپی نفرین، دوپامین و بویژه فنیل اتیل آمین. این عناصر که از ان ها به عنوان انتقال دهنده های عصبی یاد می شود به سلول های مغز اجازه می دهند با یکدیگر در تعامل باشند و فرایندهای شمیایی نظیر آمفتامین ها ایجاد می کنند، بنابراین تاثیراتی شبیه تاثیرات آمفتامین ها نظیر سرخوشی، گیجی، شادی و اشتیاق بالا ایجاد می کنند. تاثیرات شبه آمفتامین ها و متعاقب آن برانگیختگی بالای جنسی نسبت به عشق شدید، نوعا دوام چندانی ندارد، شاید تا حدی به این دلیل که بدن ما در نهایت خود را با میزان مشخصی از فنیل اتیل آمین و سایر انتقال دهنده های عصبی سازگار می کند، دقیقا به همان شکل که بدن به آمفتامین ها عادت می کند. بنابراین هیجان و شور و اشتیاق بالایی که در آغاز یک رابطه مشاهده می شود در نهایت کم می گردد. چنین مشاهدات دقیقی، تبیین بیولوژیکی دقیقی از این مساله ارائه می دهند که چرا عشق های آتشین یا رمانتیک عمر کوتاهی دارند. محققان همچنین به نکته مهم دیگری در این زمینه اشاره می کنند؛ آن ها بیان کرده اند که اضطراب، آشفتگی و درد وناراحتی که به دنبال از بین رفتن یک رابطه عاشقانه ایجاد می شود دقیقا شبیه چیزی است که یک فرد معتاد به آمفتامین در دوره ترک تجربه می کند. در هر دو مورد چنین حالاتی در نتیجه فقدان فرایندهایی شیمیایی خواهد بود که تا قبل از این وجود داشته است.

سایر فرایندهایی شیمیایی که در مغز اتفاق می افتند به ما کمک می کنند تا بتوانیم سایر روابط عاشقانه را علیرغم علائمی که شبیه عشق آتشین دارند، ولی طولانی مدت هستند توجیه و تبیین کنیم. در عشق های بادوام شاهد پیشرفت مداوم حالت شیدایی و شیفتگی به حالتی از دلبستگی عمیق و عاطفی هستیم؛ این فرایند حداقل تا حدی به دلیل فرایند تدریجی انتقال دهنده عصبی دیگری است که «اندورفین» نامیده می شود. این انتقال دهنده شبه مورفینی به عنوان یک ماده شیمیایی کاهش دهنده درد و تسکین دهنده عمل می کند و کمک می کند تا احساس خوشی، رضایت، امنیت و آسودگی داشته باشیم. بنابراین به ما اجازه می دهد وقتی با فردی که دوستش داریم هستیم، احساس خوبی داشته باشیم. بعلاوه چنین چیزی دلیلی دیگری است بر ترس و هراسی که افراد نسبت به از دست دادن رابطه عاشقانه دارند، زیرا آن ها را از دوز یک احساسِ (شیمیایی) خوب بودن و آرامش محروم می کند. شاید در آینده نزدیک علم به کمک ما اماده و بتوانیم از طریق مداخلات پزشکی سطح این انتقال دهنده عای عصبی را افزایش داده تا بتوانیم به افرادی که در نتیجه شکست عشقی دچار مشکلات خلقی و یا حتی حملات قلبی عروقی شده اند، کمک کنیم.

همانطور که قبلا بیان شد، دوپامین و اکسی توکسین مواد شیمیایی در مغز هستند که به برانگیختگی جنسی و شکل گیری احساس عاشقانه کمک می کنند. مطالعات متعدد بویژه نقش دوپامین را در مبحث شیمی عشق نشان داده اند. دراین مطالعات با استفاده از fMRI به اسکن مغز زنان و مردان به هنگام تماشای عکس هایی از عشاق و دوستان پرداخته شد. نتایج نشان میداد که سطح دوپامین در برخی نقاط مغز به هنگام دیدن عکس عشاق (و نه دوستان) افزایش پیدا می کرد. مطالعات دیگر حتی نشان داده اند که عاشق شدن با تولید انتقال دهنده های عصبی نظیر دوپامین، سروتونین و اکسی توکسین همراه است. تحقیقات تا بدان جا پیش رفته اند که معتقدند استفاده از روش هورمونی کنترل بارداری ممکن است باعث کاهش جذابیت جنسی زنان برای شریک جنسی یا عشاق شان گردد. به نظر می رسد هنگامیکه زنان باردار هستند و یا در دوره تخمک گذاری هستند سیگنال ها شیمیایی خاصی را ارسال می کنند که باعث جذابیت جنسی برای شریک جنسی و یا عشاق شان می گردد. در صورت استفاده از روش های کنترل بارداری هورمونی، چنین فرایندهایی شیمیایی کاهش پیدا می کنند. بنابراین به نظر می رسد قرص های ضدبارداری و تزریقات ضدبارداری ممکن است فرایند شیمیایی جذابیت جنسی که نقش مهمی در شکل دادن به یک رابطه عاشقانه دارد را کاهش دهد.

ما تنها اطلاعات بسیار کمی در مورداین مساله که افراد چرا عاشق می شوند داریم؛ بنابراین هیچ توضیح ساده ای هم در این باره نداریم؛ اما بجز آنچه که ان را «شیمی عشق» نامیدیم عوامل مهم دیگری در این زمینه دخیل هستند نزدیکی جغرافیایی، شباهت ها و جذابیت فیزیکی.

نزدیکی یا مجاورت جغرافیایی

هرچند اغلب مردم به نزدیکی یا مجاورت جغرافیایی (برای مثال همشهری یا هموطن بودن) به عنوان یک عامل مهم در پیدایی عشق توجه نمی کنند، اما باید گفت این عامل، یکی از مهمترین متغییرها در این ارتباط می باشد. اما سوال این است که مجاورت جغرافیایی چرا چنین نقش مهمی دارد؟ روانشناسان اجتماعی چندین دلیل قابل قبول و منطقی در این باره ارائه داده اند. اولین دلیل اینکه الفت و آشنایی باعث پرورش احساس دوست داشتن و عشق می شود. مطالعات در این زمینه نشان داده است که وقتی ما به طور مکرر در معرض محرک های جدید و ناآشنا نظیر موزیک های جدید، تابلوهای نقاشی، صورت انسان ها، خیابان ها، میادین و مجسمه ها و… قرار بگیریم، در اثر تکرار و در نتیجه مانوس شدن با این محرک ها، علاقه و اشتیاق ما به آن ها روز به روز بیشتر می گردد. چنین مساله ای توجیه کنند این است که چرا مردم چیزهایی یا افرادی را که برای آن ها آشنا یا ملموس هستند بر چیزهای دیگر ترجیح می دهند. بعلاوه نزدیکی یا مجاورت جغرافیایی باعث می شود افراد به طور مکرر یکدیگر را در مکان های مشترک و به هنگام انجام فعالیت های مشابه ببینند، فعالیت های که میتواند نشان دهنده علایق مشترک بین آن ها نیز باشد، و به این دلیل نیز جذب یکدیگر شوند. تکرار شدن مداوم انسان ها برای یکدیگر ممکن است حسی از دلبستگی عاطفی در آن ها بوجود اورد که در نهایت منجر به شکل گیری یک رابطه عاشقانه گردد.

تشابهات و همسانی ها

شباهت های فردی از جمله عوامل مهم و تاثیرگذار در تعیین افرادی است که ما عاشق آن ها می شویم.ما اغلب عاشق افرادی می شویم که در زمینه های مختلف فکری، ارزشی، نگرشی، اعتقادی و مذهبی،و ذهنی و علایق و تفریحات با آن ها همسانی و تشابه داشته باشیم. بعلاوه به لحاظ احساسی و شهوانی نیز جذب افرادی می شویم که از جذابیت های فیزیکی و ظاهری مشابهی با آن ها برخوردار باشیم. این تشابهات حتی در زمینه مسائل تحصیلی، مالی و حتی گروه های سنی نیز وجود دارد ؛ البته باید بیان داشت که همیشه موارد استثناء در این ارتباط وجود داشته است یعنی ممکن افرادی عاشق یکدیگر شده باشند که در این حوزه ها مشابهت چندانی نداشته اند و این مساله نشان دهنده پیچیده بودن مفهوم عشق و غیرقابل تبیین بودن آن است. علاوه بر این مسائل یکی از مهمترین وجود شباهت ها که نقشی بسیار مهم در فرایند عاشق شدن دارد، ویژگی های شخصیتی ما می باشد؛ ما معمولا جذب افرادی می شویم که از نظر ویژگی های شخصیتی به ما شبیه هستند، ویژگی های شخصیتی نقش بسیار مهمی در تداوم روابط عاشقانه دارند و حتی در موارد متعدد نیز تفاوت ها و تضادهای دیگر را در خود حل می کنند. اما سوال این است که چرا جذب افرادی که شبیه ما هستند می شویم؟ یک جواب شاید این باشد؛ افرادی که نگرش ها، ارزش ها و علاقه مندی های مشابهی دارند، در فعالیت های مشابهی مشارکت می کنند. از این مهمتر ما به طور معمول با افرادی که افکار و ایده های مشابهی با ما دارند، راحت تر کنار می آییم، راحت تر ارتباط برقرار می کنیم و راحت تر مشکلات مان را حل و فصل می کنیم. افرادی گه جهان بینی نزدیکی به ما دارند، افرادی که تجارب فردی مشابهی به ما دارند، راحت مورد حمایت ما قرار می گیرند و البته عکس این مساله نیز صدق می کندو ما نیز راحت تر مورد حمایت آن ها قرار می گیریم، راحت تر یکدیگر را درک می کنیم زیرا تجارب مشابه بیشتری علیرغم تمام تفاوت های دیگرمان داریم. شباهت های پذیرفته شده در دیگران، می تواند باعث جذب شدن ما به انان گردد، زیرا ما نیز تمایل شدیدی به پذیرفته شدن و درک شدن توسط دیگرانی داریم که ما را دوست دارند، به عبارت دیگر از انجا که ما نیازمند حمایت و تایید اجتماعی و عاطفی افرادی هستیم که ما را دوست دارند، به همین دلیل جذب افرادی می شویم که به ما شباهت دارند و احساس می کنیم که می توانند ما را دوست داشته باشند.

عکس العمل متقابل

عکس العمل متقابل، قانونی است که به سادگی بیان می کند وقتی کسی ما را مورد محبت خود قرار میدهد، ما نیز علاقه مند به ابراز محبت می شویم. این مساله می تواند یکی از مهمترین عوامل در شکل گیری عشق و علاقه ما به یکدیگر شود.     مردم دوست دارند نسبت به تعریف و تمجید، ابراز محبت و سایر انواع بیانات احساسی که از آن ها به عمل می آید، واکنش مثبتی از خود نشان دهند و به نوعی مقابله به مثل کنند. مطالعات متعددی که در این باره صورت گرفته نشان میدهد افرادی که در روابط بین فردی بیانات عاطفی و عاشقانه دریافت می کنند، تمایل زیادی دارند که پاسخ های مشابهی به طرف مقابل خود دهند. در یک چرخه سالم، چنین واکنش های باعث افزایش کمی و کیفی روابط بین فردی می شوند؛ وقتی به گرمی با افرادی که احساس می کنیم نظر مثبتی نسبت به ما دارند، برخورد می کنیم، اغلب با این رفتارمان ان ها را تحریک می کنیم که ما را بیشتر دوست داشته باشند. بعلاه عزت نفس ما با این احساس که دیگران ما را دوست دارند، افزایش می یابد و ما نیز دوباره واکنش مثبت نشان می دهیم. اگاهی از این موضوع که کسی ما را دوست دارد باعث افزایش احساس تعلق و دوست داشتن ما نسبت به ان فرد می شود و در نتیجهِ چنین رابطه ای عزت نفس مان ارتقاء می یابد.

 

جذابیت فیزیکی

اهمیت جذابیت فیزیکی در شکل دادن به روابط عاشقانه کاملا مشخص و محرز است. مطالعات نشان میدهند افرادی که از جذابیت فیزیکی برخوردار هستند، احتمال بیشتری دارد که به عنوان دوست یا معشوق انتخاب شوند؛ زیرا احتمالا دوست داشتنی تر، احساسی تر، سکسی تر، شادتر، لایق تر، اجتماعی تر و مهربان تر از افرادی به نظر می رسند که از جذابیت فیزیکی برخوردار نیستند. اما سوال این است که چرا زیبایی ظاهری چنین نقش مهمی در روابط بین فردی و از ان مهمتر در روابط عاشقانه ما ایفا می کند؟ برای پاسخ به این سوال باید از دیدگاه های زیبایی شناسی به مساله توجه کنیم؛ همه ما از دیدن یک چیز(موسیقی، عکس، فیلم، گل) یا یک شخص زیبا، لذت می بریم؛ عامل بعدی این است که ظاهرا اکثر مردم معتقدند افرادی که زیبا هستند، احتملا ویژگی های فردی مطلوب تری نسبت به افراد نازیبا از خود نشان میدهند، مردم رفتار مهربانانه تری نسبت به آن ها از خود نشان میدهند و در نهایت شواهد نشان میدهند که مردم زیبایی را ظاهری را نوعی نشانه سلامت جسمی می دانند و ما به شکل بالقوه جذب افراد سالم می شویم. اما محققان همیشه به دنبال پاسخ به این سوال بوده اند که آیا هر دوجنس به یک اندازه جذب زیبایی ظاهری می شوند آیا هر دو جنس به یک اندازه به اشکال مختلف بیان زیبایی ظاری واکنش نشان میدهند؟ نتایج برخی مطالعات در این حوزه نشان داده است که در یک رابطه طولانی مدت مردان به طور معنا داری برجذابیت ظاهری طرف مقابل تاکید داشته اند، در حالیکه زنان عمدتا بر ویژگی های دیگری نظیر جاه طلبی، شان و مقام، وضعیت مالی، عاطفه و ویژگی های شخصیتی. مطالعات در فرهنگ ها مختلف نیز نتایج مشابهی داشته است؛ بدون استثناء مردان بیشتر از زنان به جذابیت ظاهری و جوانی طرف مقابل خود توجه می کنند تا زنان. در مقابل زنان ترجیح میدادند طرف مقابل مسن تر، دارای وضعیت مالی خوب، قابل اطمینان و فردی کوشا باشد. البته این مساله بدان معنا نیست که جذابیت ظاهری برای زنان اهمیتی ندارد. در حقیقت برای زنان جذابیت ظاهری عنصر بسیار مهمی تلقی می شد البته بعد از وضعیت مالی و مطمئن بودن طرف مقابل. اما چه چیزی باعث می شود که زنان و مردان از فرهنگ های مختلف، علیرغم تفاوت های متعدد و ترجیحات گوناگون، جذب یکدیگر شوند و در ظاهر سازگاری باثباتی با هم پیداکنند؟ برای پاسخدهی به این سوال، باید از دیدگاه اجتماعی-بیولوژیکی باس(۱۹۹۴) کمک گرفت. نظریه باس، نیاز به تکامل را مطرح می کند. از این دیدگاه، نیاز به تکامل در نوع بشر است که ترجیحات وی را تعیین می کند، درست همانند سایر حیوانات که برای تکامل نوع خود، قویترین و بهترین جفت را برمی گزینند تا نسل بعدی تکامل یافته تر باشد. مردان جذب زنان جوان و زیبا می شوند، زیرا این ویژگی ها به شکل بالقوه موفقیت تولید مثل و زایش نسل بعدی را تضمین می کند. به طور ساده یک زن جوان نسبت به یک زن مسن، سال های بیشتری برای تولید مثل موفق در پیش دارد. بعلاوه داشتن پوستی صاف و بدون لکه، اسکلت بندی قوی و عضلانی، موهای درخشان و دیگر ویژگی های فیزیکی نشان دهنده وضعیت مطلوب سلامتی در فرد می باشد که خود اینها نشان دهنده یک تولیدمثل ارزشمند و سالم می باشد. از طرف دیگر ترجیحات زنان برای انتخاب فردی مسن تر با جایگاه اجتماعی و مالی مناسب می تواند تضمین کننده آینده فرزندانشان باشد، جوانی و جذابیت ظاهری برای زنان اهمیت چندانی ندارد زیرا در فرآیند زاد ولد، توانایی فیزیکی مردان و سن و سال ان ها، نسبت به سن و وضعیت فیزیکی زنان، تاثیر چندانی نخواهد داشت.

در ادامه مباحث به بررسی رابطه بین عشق و سبک های دلبستگی و همچنین رابطه بین عشق و رابطه جنسی خواهیم پرداخت. این مسائل که صمیمت جنسی و عاطفی چه تاثیری بر یکدیگر دارند و آیا زنان و مردان عشق و رابطه جنسی را به صورت متفاوتی می بینند یا خیر مورد بررسی قرار خواهند گرفت.                  

 

 

 

 


 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *